آموزش حسابداری نقطه سر به سر(Break-Even Point)
سایت کاناز اسپید برای این ساعت آموزش حسابداری نقطه سر به سر(Break-Even Point) را تهیه کرده است. همانطور که می دانید نقطه سر به سر یکی از مباحث مهم در تجزیه و تحلیل مالی و حسابداری صنعتی می باشد. در ادامه شما را با فرمول های نقطه سر به سر آشنا می کنم و سعی کردم با بیانی ساده مطلب را بیان کنم. البته من در فیلم آموزش حسابداری نقطه سر به سر با اکسل نحوه محاسبه نقطه سر به سر را با اکسل و به طور ساده و با استفاده از قابلیت بسیار مفید Goal Seek اکسل بیان کردم.
این نوع هزینه ها با مقدار فروش رابطه مستقیم دارند و در سطح کل متغیر ولی در سطح هر واحد ثابت هستند مانند:
نقطه سر به سر سطحی از فروش است که در آن سطح سود خالص قبل از بهره و مالیات(EBIT) برابر با صفر است و فرمول کلی آن به شرح زیر است:
* دقت کنید چون هدف ما تعیین نقطه سر به سر است و چون در نقطه سر به سر سود خالص صفر است پس به جای عبارت EBIT صفر قرار می دهیم.
فرض کنید هزینه های ثابت شرکتی 1000000 ریال، هزینه های متغیر هر واحد 5000 ریال و بهای فروش هر واحد 6500 ریال است. نقطه سر به سر این شرکت را محاسبه نمایید.
فرض کنید در مساله فوق به جای مبالغ 5000 و 6500 ریال، مبلغ 1000 ریال یعنی حاشیه فروش را مطرح می کرد. خوب همانطور که در فرمول های فوق توضیح دادم بهای فروش هر واحد منهای هزینه متغیر هر واحد برابر است با حاشیه فروش. پس در جواب مساله تفاوتی ایجاد نمی کرد. یعنی:
خوب همانطور که می بینید عدد 1000 محاسبه شده تعداد فروش است و اگر بخواهیم مبلغ فروش در نقطه سر به سر را محاسبه کنیم کافیست عدد فوق را در بهای فروش هر واحد یعنی 6500 ریال ضرب کنیم که می شود: 6500000 ریال. یعنی مبلغ فروش در نقطه سر به سر برابر با 6500000 ریال است.
با توجه به مثال قبل فرض کنید شرکت می خواهد بداند برای کسب 2500000 ریال سود خالص چه تعداد باید بفروشد؟
خوب خیلی ساده است. کافیست این بار به جای عبارت EBIT عدد 2500000 ریال را قرار دهیم تا تعداد فروش در نقطه سر به سر محاسبه شود که می شود:
سود ناخالص و حاشیه سود ناخالص چیست؟ به همراه جزئیات
در تجزیه و تحلیل صورتهای مالی با اقلام و حسابهای متفاوتی سروکار داریم که از جملهی آنها میتوان به سود ناخالص و نسبت حاشیه سود ناخالص اشاره کرد که از زیرمجموعههای نسبتهای سودآوری در بحث نسبتهای مالی است. ما در این مقاله سعی خواهیم کرد به سؤالاتی پاسخ دهیم که ممکن است در ذهن برخی از علاقهمندان به بازارهای مالی باشد. بنابراین ابتدا تعریف سود ناخالص را مطرح خواهیم کرد و به فرمول سود ناخالص اشاره میکنیم، سپس دربارهی برخی از تفاوتهای آن با سود خالص و سود عملیاتی صحبت کرده و سرانجام به سراغ نسبت حاشیه سود ناخالص خواهیم رفت. در پایان نیز این نسبت را برای چند نماد منتخب بورسی محاسبه و تحلیلی کوتاه دربارهی آن ارائه خواهیم کرد. پس تا انتهای این مقاله همراه آکادمی دانایان باشید.
حاشیه سود ناخالص چیست؟
سود ناخالص همانطور که از نام آن پیداست از اقلام مربوط به صورت سود و زیان شرکتها است. در واقع، سودی است که یک شرکت پس از کسر هزینههای مربوط به ساخت و فروش محصولات خود یا هزینههای مربوط به ارائه خدمات به دست میآورد. به عبارت دیگر سود ناخالص از تفاوت بین درآمد فروش و بهای تمام شدهی کالای فروش رفته به دست میآید. در برخی از منابع از آن به عنوان سود فروش یا درآمد ناخالص نیز یاد کردهاند. البته اگر در بخش فروش اقلامی مانند برگشت از فروش و یا تخفیفات وجود داشته باشند باید ابتدا آنها را از مبلغ فروش کسر کرده و سپس به سراغ کسر بهای تمام شدهی کالای فروش رفته از آن برویم.
بهای تمام شدهی کالای فروش رفته، شامل تمام هزینههایی میشود که مستقیماً با تولید محصول در ارتباط است. طبیعتاً این هزینهها میتواند هم شامل مواد خام مصرفی و هم هزینههای نیروی کار بدنهی تولید باشد. این قلم از صورت سود و زیان، بهتنهایی از طریق حساب موجودی کالا محاسبه میشود.
سود ناخالص نشان دهندهی چه چیزی است؟
سود ناخالص فقط هزینههای متغیر را شامل میشود و بدون درنظرگرفتن هزینههای ثابت، کارایی شرکت را در استفاده و بهرهگیری از نیروی کار و منابع خود، ارزیابی میکند. منظور از هزینههای ثابت، هزینههایی هستند که ارتباطی با سطح تولید ندارند. این هزینهها میتوانند شامل هزینههای تبلیغات، اجاره، بیمه و حقوق کارکنانی که مستقیماً درگیر تولید نیستند و حتی مخارج تهیهی لوازم اداری باشند.
تفاوت سود ناخالص با سود خالص و سود عملیاتی
همانطور که در مقالهی مربوط به سود خالص نیز اشاره کردیم، ریشه ی تفاوت بین سود ناخالص، سود خالص و سود عملیاتی در اقلامی که برای دستیابی به آنها، باید اضافه و کم بشوند نهفته شده است. طبق تعریف سود ناخالص از تفاوت بین فروش و بهای تمام شدهی کالای فروش رفته با در نظر گرفتن حساب برگشت از فروش و تخفیفات به دست میآید و برای دستیابی به رقم سود عملیاتی باید ارقامی را به آن اضافه و از آن کم کرد. از جمله اقلامی که باید کسر گردد میتوان به هزینههای فروش، اداری و عمومی و همینطور سایر هزینههای عملیاتی اشاره کرد. رقم مربوط به سایر درآمدهای عملیاتی نیز باید افزوده شود تا در نهایت به عدد مربوط به سود عملیاتی برسیم.
در این جا هم مجدداً باید اقلامی را اضافه و کم کنیم تا بتوانیم سود خالص را شناسایی کنیم. از جمله مهمترین و تأثیرگذارترین اقلامی که در این بخش خصوصاً برای شرکتهایی که از اهرم مالی استفاده میکنند، کسر میشود، هزینههای مالی است. سایر درآمدها و هزینههای غیرعملیاتی چه ناشی از سرمایهگذاریها و چه ناشی از اقلام متفرقه نیز بنا به مثبت یا منفی بودنشان در این بخش اضافه یا کم میشوند. اما در نهایت آخرین رقم تأثیرگذاری که در این فرآیند وجود خواهد داشت، هزینهی مربوط به مالیات است. این روند تغییرات و گذر از سود ناخالص به عملیاتی و سپس سود خالص به خوبی در صورت سود و زیان شرکتها قابل مشاهده و رهگیری است.
نسبت حاشیه سود ناخالص
این نسبت زیرمجموعهای از نسبتهای سودآوری در نسبتهای مالی بوده و با استفاده از آن میتوان سلامت مالی شرکت در بهرهگیری از منابع در اختیارش را ارزیابی کرد. این شاخص معمولاً به طور درصدی بیان میشود و عدد آن از تقسیم میزان سود ناخالص بر فروش به دست میآید. برای تحلیل این نسبت مانند سایر نسبتهای مالی، تحلیلگران روند تغییرات آن را برای یک شرکت یا صنعت ارزیابی میکنند چرا که صرفاً نگاه به ارقام بهدستآمده سود ناخالص و حتی نسبت حاشیه سود ناخالص، به تنهایی بیانگر مطلب خاصی نیست.
با توجه به تعریف به سادگی میتوان فهمید که این نسبت از دو طریق، ممکن است تغییر کند. یکی از روشها تأمین مواد مورد نیاز شرکت با قیمت پایینتر است. یعنی اگر شرکت بتواند تأمینکنندهی ارزانتری برای مواد اولیهی خود پیدا کند و یا توان گرفتن تخفیفات بیشتری داشته باشد، میتواند از طریق کاهش میزان بهای تمام شدهی کالاهایش بر افزایش سود ناخالص و سپس افزایش نسبت حاشیه سود ناخالص اثر بگذارد. این دلیل خود بهتنهایی تبدیل به عاملی شده تا شرکتهای بزرگتر برای تأمین بهتر کالاهای اولیهی مورد نیازشان به سراغ سرمایهگذاری و احداث شرکتهای زیرمجموعهی فعال در زمینه مواد اولیهشان بروند.
روش دیگر توجه به استراتژیهای قیمتگذاری مختلف برای بالا بردن ارزش فروش با ثابت نگهداشتن میزان بهای تمام شده، البته با توجه به ویژگیهای بازار رقابتی است. چرا که اگر قیمتهای بالایی تعیین شوند ممکن است خودبهخود سبب خارجشدن شرکت مدنظر از بازار فعال در آن شود.
نسبت حاشیه سود ناخالص تبیینکنندهی چه چیزی است؟
نوسان شدید این نسبت میتواند نشاندهندهی مدیریت ضعیف و یا محصولات ضعیف یک شرکت باشد. البته در برخی از موارد ممکن است این نوسانات دلایل منطقی داشته باشند. برای مثال تغییر مدل کسبوکار ممکن است نیاز به سرمایهگذاریهای بالایی داشته باشد و پس از آن هم در کوتاهمدت برخی هزینههای تولید را تحتتأثیر قرار بدهد و روی نسبت تأثیر بگذارد. اما در چنین شرایطی تغییرات نسبت نمیتواند به معنای عملکرد ضعیف شرکت باشد. مورد دیگر که باید حتماً به آن توجه داشت تفاوت این نسبت بین صنایع مختلف است. از این رو بهتر است تا این نسبت را علاوه بر مقایسه در قالب روندی چندساله بهصورت مقایسهای بین چند شرکت همگروه و شاغل در یک صنعت استفاده کنیم.
غالباً در بخش خدمات به دلیل پایینتر بودن هزینههای تولید، این نسبت مقدار بالاتری را نسبت به صنایع دارد اما این لزوماً به معنای سودآورتر بودن شرکتهای خدماتی نسبت به تولیدی نیست و باید سایر پارامترها و اقلام نیز در نظر گرفته شود.
نمونهای از تحلیل نسبت حاشیه سود ناخالص
در ادامهی این مقاله این نسبت را برای سه نماد منتخب دارویی بورس تهران محاسبه کرده و تحلیلی مختصر نسبت به آن ارائه خواهیم کرد.
همانطور که در جدول ملاحظه میکنید کاملاً واضح است که اگر به دنبال سرمایهگذاری در صنعت دارویی باشیم بهترین عملکرد را در طول سنوات مورد بررسی، شرکت داروسازی سبحان داشته است. عملکرد این شرکت همواره بالاتر از میانگین صنعت بوده و البته جا دارد به این نکته نیز اشاره کنیم که صنعت داروسازی نسبتاً حاشیه سود قابل توجهی را در طول این سالها داشته است و بهخودیخود میتواند گزینهی مناسبی برای سرمایهگذاری باشد. حال از این بین انتخاب شرکت داروسازی سبحان با میانگین بالاتر از این متوسط صنعت میتواند قابلتوجه قرار گیرد.
درباره نماد دپارس یک نکته قابلتوجه وجود دارد. در ابتدای سنوات مورد بررسی این نسبت برای این شرکت پایینتر از میانگین بوده است. در سال دوم مدنظر تقریباً برابر با متوسط صنعت و در سالهای بعد از آن حاشیه سود ناخالص این شرکت بیشتر از متوسط صنعت بوده و روندی صعودی را در پیش گرفته است و اگر این روند ادامهدار باشد در صورت نبود نکات منفی خصوصاً در زمینهی هزینههای مالی و کنترل آنها چهبسا بتوان روش محاسبه حاشیه فروش آیندهی خوبی را برای این شرکت متصور بود. اما اینکه چنین استنباطی صحیح باشد کاملاً وابسته به سایر آیتمهای درآمدی و هزینهای عملیاتی و غیرعملیاتی و همینطور هزینههای مالی است که میتواند این مقایسه را بر هم بزند. تحلیل این نمادها را با در نظر گرفتن سایر پارامترها بر عهدهی شما مخاطبان گرامی میگذاریم.
محدودیتهای استفاده از سود ناخالص
سود ناخالص و نسبت حاشیه سود ناخالص علیرغم تمامی خواص و فوایدی که در امر تحلیل دارند، دارای برخی نارساییها هستند که سبب میشود تا استفادهی از آنها دارای برخی محدودیتها باشد. به طور مثال این امر کاملاً امکانپذیر است که اگر صرفاً از سود ناخالص و نسبت حاشیه سود ناخالص در تحلیلها استفاده کنیم، انتخابهایمان در سرمایهگذاری تبدیل به انتخابهایی اشتباه شوند. یکی از مواردی که در سود ناخالص در نظر گرفته نمیشود، بحث هزینههای مالی است.
هزینههای مالی بهقدری اهمیت دارند که ممکن است اثرات آنها سبب شود تا یک شرکتی که سود ناخالص و نسبتی مناسب برای آن را داشته است، تبدیل به شرکتی زیانده شود. بنابراین توجه صرف به میزان سود ناخالص و نسبت حاشیه سود ناخالص، سبب خواهد شد تا از سایر عوامل مهم و بااهمیت که توان اثرگذاری بالایی دارند، غافل شویم. برای جلوگیری از این کار باید از نسبت حاشیه سود ناخالص در جهت سنجش و ارزیابی حاشیه سود فعالیت اصلی شرکت اظهارنظر کرد و بهتر است تا مراحل بعدی صورت سود و زیان و نسبتهای حاشیهای مربوط به آن، نظیر حاشیه سود عملیاتی و حاشیه سود خالص نیز پیش رفت و به آنها هم توجه کرد.
روشهای بهبود حاشیه سود ناخالص
سود ناخالص تفاوت میان میزان ارزش فروش و بهای تمامشدهی کالای فروش رفته است. بنابراین طبیعتاً برای بهبود وضعیت حاشیه سود ناخالص باید یکی از این دو پارامتر تغییراتی را تجربه کنند. حال نکتهای که اهمیت پیدا میکند، شناخت عوامل مؤثر بر میزان فروش و بهای تمامشدهی کالای فروش رفته است. اما قبل از پرداختن به بحث عوامل مؤثر لازم است به این نکته اشاره کنیم که اگرچه با بیشتر شدن مقدار فروش، مقدار بهای تمامشده نیز افزایش پیدا خواهد کرد. اما شرکتها حاشیه سود خود را به شکل درصدی حفظ خواهند کرد و این امر سبب میشود تا مقدار ریالی حاشیه سود ناخالص آنها در صورت افزایش فروش، افزایش پیدا کند.
اما برای بهبود حاشیه سود یا باید فروش افزایش پیدا کند و یا اینکه بهای تمامشدهی کالای فروش رفته کاهش پیدا کند. از حالتهایی که ممکن است طی آن فروش یک شرکت افزایش پیدا کند تغییرات در تقاضای محصول آن به هر دلیلی است. به طور مثال با شروع پاندمی کرونا تقاضای محصولات بهداشتی ضدعفونیکنندهها افزایشی را تجربه کرد و بدین ترتیب شرکتهای تولیدکنندهی آن با افزایش در فروش مواجه شدند. از دیگر عوامل بهبود دهندهی فروش قطعاً میتوان به امر بازاریابی در شرکتها اشاره کرد که در صورت انجام صحیح و اصولی میتواند اثرات مثبتی را به همراه داشته باشد.
اما مهمترین عاملی که میتواند بر روی کاهش بهای تمامشده کالای فروش رفته در شرکتها اثرگذار باشد، بحث تکنولوژی تولید محصولات آن شرکت است. اگر بحث تحقیق و توسعه برای کاهش هزینه بهای تمام شده در شرکتها به سمتی برود که با بهبود تکنولوژی بتوانند بهای تمامشده را کاهش دهند نیز، حاشیه سود ناخالص بهبود پیدا خواهد کرد.
جمعبندی
در این مقاله سعی کردیم تا به مهمترین مسائل پیرامون این دو سود اشاره کنیم. نکتهای که بازهم مورد تأکیدمان بود در نظر گرفتن روندی چندساله برای داشتن تحلیلی بهتر در زمینهی سود ناخالص و حاشیه سود ناخالص بود. نکتهی دیگر تفاوت این نسبت بین صنایع تولیدی و خدماتی بود و اینکه انتظار آن را داریم که در خدمات این نسبت عدد بالاتری را به خود ببیند. در پایان باید به یک نکتهی مهم دیگر نیز اشاره کنیم. گاهی اوقات برخی از شرکتها که فناوری و یا امتیاز خاصی در اختیار دارند و از حقوق مالکیت معنوی برخوردارند، میتوانند به واسطهی این امر در عین داشتن بهای تمام شدهی پایین درآمدهای فروش بالایی داشته باشند که این امر میتواند سبب بهبود وضعیت حاشیه سود ناخالصشان نیز بشود.
در صورتی که این مطلب برایتان مفید بوده، پیشنهاد میکنیم تا مقالهی مربوط به سود در برابر درآمد را هم مطالعه کنید.
حاشیه سود خالص و ناخالص در بورس و کاربرد آن ها
بررسی حاشیه سود یا «Profit Marigin» یکی از مواردی است که تحلیلهای بنیادین در بازارهای مالی بر پایه آن انجام میشود. اگرچه بررسی حاشیه سود برای خود عوامل شرکت ضروری است، اما تحلیلگران برای محاسبه سود سهام خود، این مفهوم را بسیار جدیتر به کار میبرند. البته حاشیه سود، انواع مختلفی دارد که از جمله آنها میتوان حاشیه سود خالص، ناخالص، عملیاتی، قبل از مالیات، پس از مالیات و …. را نام برد؛ اما در این مطلب صرفاً به بررسی حاشیه سود خالص و سود ناخالص شرکتها میپردازیم تا به ماهیت اصلی این اصطلاحات پی ببریم. اگر شما هم یکی از سرمایهگذاران بازارهای مالی مانند بورس هستید، آشنایی با این مفاهیم میتواند در هر سطحی که هستید، عملکردتان را ارتقا دهد. پس تا انتهای این مقاله از دلفین وست همراه ما باشید.
حاشیه سود خالص چیست؟
حاشیه سود خالص یا «Net profit Margin» در پی محاسبهی سود خالص شرکتها بدست میآید. سود خالص یک واحد تولیدی یا خدماتی را میتوان پس از کسر تمام هزینهها، اعم از هزینههای تولید، هزینههای متفرقه و غیرمستقیم، حقوق و دستمزدها، مالیات و …. محاسبه روش محاسبه حاشیه فروش کرد. این نوع از حاشیه سود با درصد بیان میشود و نشان دهندهی سود اصلی حاصل از فعالیت شرکتها است. برای مثال وقتی میشنویم که میگویند: «سود خالص فلان شرکت ۳۵ ٪ است»، یعنی از هر ۱۰۰۰ تومان فروش آن شرکت، ۳۵۰ تومان آن سود خالص به شمار میآید. به بیان سادهتر، از هر ۱۰۰ میلیون تومان فروش آن شرکت، ۳۵ میلیون تومان آن حاشیه سود خالص خواهد بود.
لازم به ذکر است که سود خالص شرکتها همیشه مثبت نیست و میتواند به منفی هم برسد. اگر سود خالص یک شرکت منفی باشد، میتوان آن را «زیان خالص» آن شرکت نیز در نظر گرفت. اگر مقدار سود مثبت باشد، در اصطلاح عمومی به آن «درآمد خالص» نیز گفته میشود که سهامداران به آن «سود هر سهم» میگویند. هرچقدر مقدار سود خالص بیشتر باشد، سودآوری یک شرکت بالاتر بوده و سوددهی آن در بازارهای مالی نیز بیشتر است. بنابراین میتوان روی سهام آن سرمایهگذاری کرد.
حاشیه سود ناخالص چیست؟
حاشیه سود ناخالص یا «Gross Profit Margin» به سود حاصل از فروش محصولات شرکت بدون در نظر گرفتن هزینههای تولید، عملیاتی، دستمزدی، مالیاتی و ….. گفته میشود. این نوع از سود را نیز با درصد بیان میکنند که نشان دهندهی بازدهی بالا، مدیریت قدرتمند و توان استفاده از درآمد برای دیگر هزینهها است.
اگر محصولی با قیمت نهایی ۲۰۰۰ تومان در بازار به فروش رسیده باشد و قیمت تمامشدهی آن برای شرکت، ۱۰۰۰ تومان باشد، پس میتوان حاشیه سود ناخالص این محصول را ۱۰۰۰ تومان یا ۱۰۰ ٪ در نظر گرفت. همینطور اگر سود ناخالص یک شرکت برابر با ۵۰ ٪ باشد، به این معنی است که از هر ۱۰۰۰ تومان فروش آن شرکت، ۵۰۰ تومان سود بوده. البته این سود یک سود ناخالص است، چون دیگر هزینههای متفرقهی دخیل در تولید و عرضهی آن، محاسبه نشده است. پس میتوان سود ناخالص را اختلاف فروش و بهای تمام شدهی یک محصول در نظر گرفت. بنابراین با فرمول زیر میتوان آن را محاسبه کرد:
بهای تمام شده محصول – قیمت فروش = سود ناخالص آن محصول
پس از بدست آوردن مقدار سود خالص، حاشیه آن، یعنی حاشیه سود ناخالص آن محصول را نیز با فرمول زیر محاسبه میکنند:
سود ناخالص محصول / فروش = حاشیه سود ناخالص
البته این فرمولها میتواند برای کل فروش محصولات یک شرکت در نظر گرفته شود و تنها یک محصول خاص را دربر نگیرد. در اینصورت باید برای محاسبهی سود ناخالص، میانگین قیمتها لحاظ شود، چراکه ممکن است سود ناخالص یک محصول ۳۰ درصد و سود ناخالص محصول دیگر ۶۰ درصد باشد.
هرچقدر هزینهی تمام شدهی یک محصول پایینتر باشد یا با قیمت بالاتری به فروش برسد، حاشیه سود ناخالص آن محصول بالاتر خواهد بود. البته ارزانتر بودن بهای تمام شده و افزایش قیمت، باید در چهارچوبی باشد که به کیفیت محصول آسیب نزند، در غیر اینصورت سود ناخالص بالای یک محصول پایدار نخواهد بود.
تفاوت سود خالص و سود ناخالص در چیست؟
سود خالص و ناخالص در تحلیلهای بنیادی بازارهای مالی مورد استفاده قرار میگیرند که هریک برای در نظر گرفتن بخشی از جریان فعالیت شرکتها مورد استفاده قرار میگیرند. سود خالص، همانطور که از نامش پیداست، تمام سود باقی مانده برای شرکت را با کسر تمام هزینهها، در اختیار ما قرار میدهد؛ این در حالی است که مقدار سود ناخالص، تنها بیانگر سود فروش است و هزینههای اعمال شده در تولید یا توزیع آن محصول در نظر گرفته نمیشود.
محاسبهی سود ناخالص، راحتتر و سریعتر از محاسبهی سود خالص است؛ چون در نظر گرفتن تمام هزینههای مستقیم و غیرمستقیم شرکت و کسر آن از سود حاصله، امری است که نیاز به دقت و شناخت فراوان از محصولات، بازار و … دارد. بنابراین سود ناخالص شرکتها، به مراتب بیشتر از سود خالص آنها مورد تجزیه، تحلیل و بررسی قرار میگیرد. البته در مواردی که تحلیلگران بنیادی نیاز به بررسیهای دقیقتری داشته باشند، حساب کردن سود خالص شرکتها در اولویت قرار میگیرد.
کاربرد حاشیه سود خالص و ناخالص در بورس چیست؟
کاربرد حاشیه سود خالص و ناخالص در بورس به نوع تحلیلها بستگی دارد. اگر کسی از تحلیل تکنیکال برای پیشبینیهای این بازار استفاده کند، نیازی به بررسی حاشیه سود خالص و ناخالص نخواهد داشت. این تنها تحلیلگران بنیادی هستند که از حاشیه سود خالص و ناخالص شرکتها برای پیشبینیهای خود بهره میگیرند.
لازم به ذکر است که بیشتر تحلیلگران بازارهای مالی، تحلیلگران تکنیکالیست هستند، چراکه تحلیل تکنیکال به نسبت تحلیل بنیادی سریعتر و راحتتر است، اما تحلیل بنیادی درصد خطای کمتری دارد و حرفهایتر و کاربردیتر از تحلیل تکنیکال است.
نکات مهم حاشیه سود خالص و ناخالص
اگرچه محاسبهی حاشیه سودها در بررسیهای مالی کاربرد فراوانی دارد، اما چون بررسی این اصطلاحات، به زمان، انرژی و محاسبات دقیقی نیاز دارد، بهتر است قبل از هرگونه محاسبه حاشیه سود، نکات زیر را در نظر بگیرید:
بررسی شرکت ها با مدل کسب و کار یکسان
با توجه به اینکه شرکتهای مختلف حاشیههای سود متفاوتی دارند، از بررسی حاشیه سودها باید در مقایسه شرکتهایی که دارای مدل کسبوکار یکسان هستند، استفاده شود. مقایسه حاشیه سود شرکتهایی که مدلهای کاری متفاوتی دارند و در صنعت متفاوتی فعالیت میکنند، بینتیجه خواهد بود. (برخی از شرکتها با توجه به نوع فعالیت و تولیدات خود ممکن است حاشیه سود بالا و فروش کم یا حاشیه سود پایین و فروش زیاد داشته باشد!)
استفاده از سایت کدال
برای محاسبهی سود خالص شرکتها، به صورتهای مالی ۳، ۶ یا ۱۲ ماهه نیاز خواهد بود؛ این اطلاعات را میتوان در سایت خود شرکتها یا در سامانهی کدال «ir» مشاهده کرد.
توجه به حاشیه سود پایین
اگرچه حاشیه سود پایین، همیشه نشان از ضعف یک شرکت است، اما در برخی از موارد، حاشیه سود میتواند دورهای باشد یا بخاطر استراتژی خاصی صورت بگیرد. مثلاً ممکن است یک شرکت برای بدست گرفتن سهم بیشتری از بازار هدف، قیمتهای فروش خود را کاهش داده باشد!
بررسی حاشیه سود در بازه زمانی مشخص
تحلیلگران با بررسی صورتهای مالی و حاشیه سود شرکتها در دورههای زمانی مشخص، به پیشرفت یا پسرفت شرکتها و افزایش یا کاهش ارزش ذاتی سهام آنها پی ببرند. بنابراین بهتر است بررسی حاشیه سود با دقت بالا و در یک دوره زمانی مشخص انجام شود.
حاشیه سود دروغین
ممکن است یک شرکت در صورتهای مالی ارائه شدهی خود، حاشیه سود را کمتر یا بیشتر از حد معمول خود در نظر گرفته باشد. به همین خاطر علیرغم گزارشات موجود در سایت شرکتها، سهم بازار، نحوه بازاریابی، تیم مدیریت و …. آن شرکت را نیز رصد کنید.
سخن پایانی
در این مطلب، تعریف، موارد لازم و کاربرد حاشیه سود خالص و ناخالص در بورس را مورد بررسی قرار دادیم. تمام کسانی که به تازگی قصد ورود به بورس را دارند یا میخواهند تحلیل بنیادی را فرا بگیرند، به بررسی این مفاهیم نیاز خواهند داشت. با توجه به دقت بالایی که محاسبه حاشیه سودها میطلبد، میتوانید از آموزشهای جامع تحلیل بنیادی کارشناسان دلفینوِست استفاده کنید.
سوالات متداول
حاشیه سود چیست؟ در تعریف کلی نسبت سود به فروش شرکت را حاشیه سود میگویند.
سود خالص چیست؟ به مجموعه درآمد باقی مانده بعد از کسر مالیات، هزینههای عملیاتی و سایر هزینه های مالی سود خالص گفته میشود.
برای یادگیری “انواع سود” مسیر زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:
حاشیه سود عملیاتی چیست؟
همونطور که میدونید، یکی از اصلی ترین شروط برای موفق شدن در بازار سرمایه، آموختن، یادگیری و شناخت دقیق مفاهیم و اصطلاحات اونه. اگه جزء فعالان بازار سرمایه هستید و یا جزء افرادی هستید که به تازگی وارد بورس شدین، با شناخت و تسلط
بر اصطلاحات و مفاهیم موجود در بازار سرمایه و با بکارگیری اون ها در جهت درست، تبدیل به یکی از برندگان این بازار خواهید شد. همواره در تحلیل بنیادی شرکتها پارامترهای مهمی همچون حاشیه سود عملیاتی، حاشیه سود خالص، انواع نسبتها و… وجود داره که اهمیت بالائی دارن.
مقدمه ای بر حاشیه سود عملیاتی
یکی از پارامترها و اصطلاحات مهم در تحلیل بنیادی سهام شرکتها، مفهوم حاشیه سود هستش. معمولا برای یک معامله گر،
میزان سود و ضرری که در یک معامله کوتاه مدت یا بلند مدت متوجه سرمایه اولیه اش میشه خیلی مهمه. همه دوس دارن که معاملاتشون همیشه موفق و پر سود باشه و همواره از ضرر بیزار هستن. در مقاله های قبل به مفهوم حاشیه سود خالص پرداختیم. در این مقاله قصد داریم به مفهوم حاشیه سود عملیاتی و مفاهیم حول اون بپردازیم؛ پس با بورسفا همراه ما باشید.
حاشیه سود عملیاتی چیست؟
حاشیه سود عملیاتی یا Operating Margin اندازه میگیره که یک شرکت، بعد از پرداخت هزینه های متغیر تولید مانند دستمزدها و مواد خام و… اما قبل از پرداخت بهره یا مالیات، چه مقدار سود در هر یک دلار فروش به دست آورده. حاشیه سود عملیاتی از درآمد عملیاتی یک شرکت تقسیم بر فروش خالص اون محاسبه میشه. همچنین باید به این نکته مهم توجه بشه که به هنگام محاسبه حاشیه سود عملیاتی، درآمد عملیاتی معادل با درآمد پیش از پرداخت بهره و مالیاته. همچنین سود عملیاتی، درآمد یا سود خالص، منهای هزینه کالاهای فروخته شده و هزینه های معمول در روش محاسبه حاشیه فروش بخش فروش، عمومی، و اجرایی یک کسب و کار به استثنای بهره و مالیات هستش.
نکاتی مهم در رابطه با حاشیه سود عملیاتی
سود عملیاتی به تفاوت سود ناخالص و هزینه های عملیاتی همچون هزینه های عمومی، اداری، توزیع، بازاریابی، فروش و… اشاره داره. نسبت سود عملیاتی به فروش همان حاشیه سود عملیاتی هستش که در حقیقت به کنترل هزینه های عملیاتی در فرآیند سودآوری شرکت میپردازه و بیانگر اینه که هر چه این نسبت بالاتر باشه میزان سودآوری شرکت و توانایی اون در کاهش هزینه های عملیاتی بیشتره.
در رابطه با شاخص ROA در بورس اطلاعاتی نداری؟ » شاخص ROA در بورس
از حاشیه سود عملیاتی چه اطلاعاتی استخراج میشود؟
حاشیه سود عملیاتی یک شرکت، که بازده فروش نیز نامیده میشه، معیار خوبی برای ارزیابی چگونگی مدیریت شرکت و میزان ریسک پذیری اون هستش. این معیار، نسبت درآمدی که برای پوشش هزینه های غیرعملیاتی، مانند پرداخت بهره، در دسترس هستش رو نشون میده؛ به همین دلیل، سرمایه گذاران و وام دهندگان توجه زیادی به این نوع حاشیه سود دارند. این حاشیه سود بسیار متغیر، میتونه معیاری عالی برای اندازه گیری ریسک تجاری یک شرکت باشه. با اشاره به همین نکته، توجه به حاشیه سود گذشته شرکت نیز روشی مناسبی برای سنجش این مسئله هستش که آیا افزایش چشمگیر درآمد شرکت، پایداره یا نه؛
فرمول محاسبه حاشیه سود عملیاتی
برای محاسبه حاشیه سود عملیاتی یک شرکت، باید درآمد عملیاتی اون رو تقسیم بر درآمد خالص حاصل از فروش کنید.
پس فرمولش میشه:
حاشیه سود عملیاتی = درآمد عملیاتی شرکت / فروش خالص شرکت؛
همچنین لازم به ذکره که درآمد عملیاتی معمولا به درآمد کل شرکت پیش از پرداخت بهره و مالیات گفته میشه. درآمد عملیاتی یا درآمد قبل از پرداخت بهره و مالیات، درآمدیه که بعد از کسر تمامی هزینه های عملیاتی و هزینه های سربار مانند هزینه های فروش و مدیریت اجرایی و همچنین هزینه های کالاهای فروخته شده و… در صورت حساب سود و زیان شرکت باقی میمونه.
همچنین برای دسترسی به نرخ درآمد عملیاتی و فروش خالص هر شرکت لازمه اطلاعات و صورتهای مالی میان دوره ای ماهانه، 3 ماهه، 6 ماهه و یا یکساله شرکت مورد نظر را داشته باشیم. این اطلاعات و صورتهای مالی هم در سایت خود شرکت و هم در سامانه کدال به نشانی Codal.ir موجوده.
محدودیت های حاشیه سود عملیاتی
از این نوع حاشیه سود تنها باید برای مقایسه شرکتهایی که در صنعت و گروه مشابه فعالیت میکنن و در حالت ایده آل مدل های تجاری
و فروش سالانه مشابه دارن، استفاده بشه. شرکتها در صنایع مختلف با مدل های تجاری کاملا متفاوت حاشیه سود عملیاتی بسیار متفاوتی دارن، بنابراین مقایسه اونها بی معناست. همچنین درآمد پیش از پرداخت بهره، مالیات و استهلاک با جریان نقدی برابر نیست؛ زیرا برخلاف جریان نقدی، افزایش در حساب یا سرمایه در گردش برای هزینه های سرمایه ای لازم جهت حمایت از تولید و حفظ پایه دارایی
شرکت رو در نظر نمیگیره. همچنین مدیران شرکتها گاهی از این حاشیه سود استفاده میکنن تا ببینن کدوم پروژه شرکت، جمع کل درآمد رو افزایش میده؛ اما در این بین، نحوه تخصیص هزینه های سربار نیز میتونه فاکتوری پیچیده و تعیین کننده باشه.
درمورد شاخص ROE چیزی نمیدونی؟ » شاخص ROE در بورس
نتیجه گیری
خب دوستان، در این مقاله هم به مبحث مهمی پرداختیم که شاید برای خیلی از تازه واردای این بازار هنوز ناشناخته هست. امیدواریم این مقاله هم نظرتونو جلب کرده باشه و در ادامه راه بهتون کمک کنه. خوشحال میشیم که دیدگاه تونو برامون بنویسید. تیم آموزشی بورس فا همواره موفقیت و رزقی پر رونق رو براتون آرزومنده؛
سوالات متداول در رابطه با حاشیه سود عملیاتی
درآمد یا سود خالص، منهای هزینه کالاهای فروخته شده و هزینه های معمول در بخش فروش، عمومی، و اجرایی یک کسب و کار به استثنای بهره و مالیات هستش.
سود عملیاتی به تفاوت سود ناخالص و هزینه های عملیاتی همچون هزینه های عمومی، اداری، توزیع، بازاریابی، فروش و… اشاره داره.
بیانگر اینه که هر چه این نسبت بالاتر باشه میزان سودآوری شرکت و توانایی اون در کاهش هزینه های عملیاتی بیشتره.
تحلیل نقطه سربه سر
از آنجا كه ارزيابي طرحها در بيشتر اوقات در شرايط عدم اطمينان صورت مي گيرد و از آينده اطلاعي در دست نمي باشد ممكن است در تخمين هاي اوليه دچار اشتباه شود. پروژه پيشنهادي نهايي به هر شكلي كه باشد اجزاي تشكيل دهنده گوناگون آن بايد براي بالا بردن دقت مورد بررسي قرار گيرد. تصميمات مربوط به سرمايه گذاري متأثر از بسياري تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و همچنين تغييرات در تكنولوژي، سطح قيمت ها و قابليت توليد است. لذا براي اينكه تخمين هاي انجام شده با ضرايب اطمينان بالا صورت گيرند بايد معيار تحليل نقطه سربه سري را انجام داد.
در تحليل هزينه- فايده و ارزيابي اقتصادي طرحها بعضي مواقع مسائلي پيش مي آيد كه در آنها براي يكي از پارامترها اطلاعات كافي در دست نمي باشد. همچنين ممكن است هدف اين باشد كه كمترين قيمت و مقدار توليد تعيين شود بطوريكه در آن قيمت و مقدار پروژه بتواند بدون در خطر افكندن وضع مالي خود به فعاليت ادامه دهد. در اين گونه موارد از روشي استفاده مي شود كه در اصطلاح اقتصادي تحليل نقطه سربه سر گفته مي شود. از ديد فني تحليل نقطه سربه سر تكنيك مهمي است كه جهت مطالعه روابط بين هزينه ها، درآمد و سود به كار مي رود و طبق تعريف نقطه سربه سر نقطه اي است كه درآن بهره برداري از طرح نه سود و نه زيان ايجاد مي كند. به عبارت ديگر تحليل نقطه سربه سري، نقطه اي را تعيين مي كند كه درآن درآمد فروش برابر با هزينه هاي توليد است و بدين ترتيب جهت تجزيه و تحليل اين موضوع كه تغيير حجم محصول چه اثر برسود خواهد داشت مورد استفاده قرار مي گيرد.
قطه سربه سري را مي توان به سه صورت زير محاسبه نمود:
روش اول- به صورت سطح توليد يا درصد ظرفيت بهره برداري
در اين حالت سطح توليدي تعيين مي شود كه درآن هزينه كل طرح با درآمد كل طرح برابر باشد. نقطه سربه سر در اين حالت به طريق جبري به صورت زير محاسبه مي شود:
كل هزينه ها= كل فروش
TR (Total Revenue)= كل فروش
TC (Total Cost)= كل هزينه ها
P (price)= قيمت محصول
Q (Quantity)= تعداد محصول
TFC (Total Fixed Cost)= كل هزينه ثابت
TVC (Total Variable Cost)= كل هزينه متغير
AVC (Average Variable Cost)= هزينه متغير به ازاء واحد محصول
AC (Average Cost)= هزينه به ازاء واحد محصول
در فرمول فوق نقطه سربه سر از رابطه بين هزينه هاي ثابت و تفاوت قيمت فروش واحد و هزينه هاي متغير واحد تعيين مي شود و سه نتيجه عملي از تحليل نقطه سربه سري در اين حالت حاصل مي گردد.
هرقدر هزينه هاي ثابت بالاتر باشد نقطه سربه سر نيز بالاتر خواهد بود.
هرقدر تفاوت بين قيمت فروش واحد و هزينه هاي عملياتي متغير بيشتر باشد نقطه سربه سر پايين تر خواهد بود و در اين حالت هزينه هاي ثابت از طريق تفاوت بين قيمت فروش واحد و هزينه هاي متغير واحد سريعتر جذب مي شود.
يك نقطه سربه سر بالا نامتناسب است زيرا شركت را در مقابل تغييرات سطح توليد (فروش) آسيب پذير مي سازد.
روش دوم- به صورت سطح درآمد يا فروش
محاسبه نقطه سربه سري براساس ارزش پولي فروش (به جاي حجم فروش) غالبا مفيد است. امتياز اصلي اين روش آن است كه براي مؤسساتي كه توليدات متعددي با قيمت هاي فروش مختلف دارند يك نقطه سربه سري كلي محاسبه مي نمايد. به علاوه اين روش به اطلاعات بسيار محدودي نيازمند است. تنها سه ارزش يعني فروش، هزينه هاي ثابت و هزينه هاي متغير ضروري است. پس در اين حالت سطح درآمدي تعيين مي شود كه درآن سود اقتصادي طرح صفر است. به عبارت ديگر سطح درآمد با توجه به سطح توليد در نقطه سربه سر بصورت زير محاسبه مي شود.
روش سوم- به صورت سطح قيمت محصول
در اين حالت سطح قيمتي تعيين مي شود كه در آن درآمد كل طرح مساوي هزينه كل باشد. اين سطح قيمت بصورت زير محاسبه مي شود.
تجزیه و تحلیل نقطه سر به سر به منظور تعیین هدفهای فروش در بنگاههای تولید و اقتصادی یکی از تکنیکهایی است که بسیار حایز اهمیت می باشد.
نقطه سر به سر یا نقطه ای که واحد تولیدی مقداری را که باید تولید کند و همان تعداد را بر حسب قیمت بازار به فروش برساند که نه سود کند و نه زیان ببرد؛ از آنچا که برای رسیدن به این تعداد لازم است ابتدا واحد تولید کننده هزینه های تولیدی خود را با تفکیک هزینه های متغیر Variable cost و هزینه های ثابت Fixed cost شناسایی کند و با بدست آوردن نرخ فروش محصول خود در بازار از فرمول زیر می تواند تعداد در نقطه سر به سر را بدست آورد.
· مثال : اگر فرض کنیم هزینه ثابت یک کارخانه -/ 6،500،000 ریال و هزینه متغیر یک واحد کالا -/ 1،800 ریال و قیمت فروش یک واحد کالا -/ 2،950 ریال است می توان از فرمول فوق تعداد در نقطه سر به سر را بدست آورد.
با نمودار زیر نیز می توان نقطه سر به سر را نمایش داد.
در حقیقت مخرج کسر نشان دهند حاشیه سود است که در نقطه سر به سر برابر است با مقداری که با تقسیم بر هزینه ثایت تعداد در نقطه سر به سر بدست می آید بعنی اگر تعداد بدست آمده در نقطه سر به سر را ضربدر حاشیه سود کنیم برابر خواهد بود با هزینه های ثابت محصول.
حاشیه سود = قیمت فروش یک واحد - هزینه متفیر یک واحد
از آنجایی که بنگاههای تولید بعضا بیش از یک محصول تولید می کنند؛ نقطه سر به سر برای این بنگاه های اقتصادی کمی پیچیده تر می گردد و دیگر نمی توان از فرمول بالا استفاده نمود.
نقطه سر به سر برای واحد های تولید که بیش از یک محصول تولید می کنند.
علاوه بر اطلاعات نقطه سر به سر بر ای تک محصول « هزینه ثابت؛ هزینه متغیر یک واحد؛ قیمت فروش یک واحد » می بایست حاشیه فروش برای هر محصول را محاسبه نمود و سپس در صد فروش هر یک از محصولات به کل فروش را حساب کرد برای این منظور ستون آخر را ستون جمع اختصاص می یابد و با تقسیم فروش یک واحد از هر محصول به جمع قیمت فروش یک واحد محصولات این در صد معین می گردد.
مرجله بعد بدست آوردن میانگین موزون حاشیه فروش است که با ضرب کردن حاشیه فروش محاسبه شده در در صد فروش هر یک از محصولات به کل فروش تعیین می شود.
حالا CM از مجموع میانگین موزون حاشیه فروش بدست می آید که با استفاده از فرمول زیر تعداد کل محصول در نقطه سر به سر محاسبه می گردد .
دیدگاه شما